سلام
از آخرین پست وبلاگ من 2 ماه بیشتر می گذره.
حرف خاصی برای گفتن ندارم. اومدم که اومده باشم D:
راستی بالاخره اردو هم رفتیم :)
یادم نیست الان که چه روز و تاریخی بود، ولی فکر کنم همون تیرماه بود.
آها، الان از توو سایتی که درست کرده بودم، تاریخ رو دیدم. یکشنبه 21 تیرماه.
تا اینجا رو تقریبا ( یا دقیقا ) 70 روز پیش نوشته بودم، یعنی 27 شهریور !!!
الآن می خوام ادامه بدم، هرچند که همچنان حرفی برای گفتن ندارم D:
شاید از روی بیکاری دارم می نویسم.
آخه کار خاصی ندارم. یعنی دارم، ولی حالشو ندارم D:
باید فردا با رضا برم واسه پروژه پایانی پیش همون کسی که دارم این برنامه رو براش می نویسم. ( پروژه من یه برنامه قرآنیه که متن قرآن رو قراره به صورت موسیقی بخونه ! ) ولی هنوز کار این برنامه تا اونجا که قرار بود، تموم نشده D:
امیدوارم فردا صبح بتونم تمومش کنم.
احساس می کنم یکمی زیادتا گنا دارم D:
احساسه دیگه، چیکار میشه کرد D:
یکم از اوضاع درسی این ترم بگم.
کامپایلر هیچ ... نکردم D:
ریاضی مهندسی هم نیز D:
معادلات هم ایضا D:
حالا باز خوبه معادلات امتحان میان ترم دادم. فکر کنم از 4.5 نمره، 3 میشم.
ریاضی مهندسی 2 هفته دیگه امتحان دارم. خیلی زیاده و سخت :(
کامپایلر هم به سلامتی نمی دونم اصلا قضیه چیه D:
فقط می دونم هفته دیگه یه کوییز 2 نمره ای می خواد بگیره D:
آها ...، اصل کاری رو نگفتم ...
آز پایگاه داده فقط جلسه اول ( که 15 دقیقه هم نبود ! ) رفتم سر کلاس و بعدش کلا خبر ندارم چی شده و چیکار باید بکنم !!!
به هر حال اینم یه مدل دانشجوییه دیگه D:
خب بسه دیگه، زیاد دارم حرف می زنم.
من نمی خوام هر دفعه رکورد ننوشتن بزنم، ولی خودش رکورد میشه D:
امیدوارم از این به بعد زود به زود بیام و بنویسم :)
شب خوش و بای بای بیبی D:
ساری، لیدی منظورم بود D:
ببخشید حاجی جون، قصد جسارت نداشتم D: