سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ارزش نعمتها تنها از سنجش با ضدشان شناخته می شود . [امام علی علیه السلام]

دل نوشته های من !



سفرنامه اردبیل سه شنبه 89/11/12 ساعت 10:30 عصر

سلام

اردبیل رفتن خیلی سخت بود ! برگشتنش هم نیز. واقعا مسیر طولانی و خسته کننده بود. تازه برگشتنه که از جاده زنجان برگشتیم، راه طولانی تر هم شد !

برعکس چیزی که فکر می کردم، اردبیل اونقدرا هم سرد نبود. خودشون می گفتن که فقط یه بار برف اومده و اونم زیاد نبوده. حتی توی روز به نظرم رسید که اردبیل از تهران گرمتره !

روز اول به محض رسیدن رفتیم نمایندگی. ساعت 3 حدودا رسیدیم اونجا و تقریبا تا ساعت 8 هم اونجا بودیم. شب رفتیم سرعین و اونجا هتل گرفتیم.

قسمت شد آب گرم هم رفتیم.

نمایندگی که بودیم، دیدم مودم وایرلس دارن ! ولی متاسفانه پسورد داشت !

دیگه اونجا واسه تنظیم کردن آی پی نمایندگی روی سرور، رفتم که تنظیمات مودم رو عوض کنم. بعد هرچی پسورد رو میزدم نمیشد که وارد تنظیماتش بشم. آخرش دیگه مودم رو ریست کردم ! بازم نشد ! بعد فهمیدم که مشکل از تنظیمات امنیتی سروره، چون به صورت پیشفرض یه سری از امکانات رو غیر فعال می کنه. ( مثلا جاوا یا دانلود فایل یا یه سری چیزای ساده دیگه )

بعد که مودم ریست شد، دیگه راحت شدم ! دیگه واسه وایرلس پسورد نذاشتم ! بنابراین می تونستم با گوشیم از اینترنت استفاده کنم :D

هرچند که وقت واسه کار کردن با گوشی واقعا نیست. وقتی همه دارن کار می کنن، من نمی تونم واسم و با گوشیم کار کنم و دست به چیزی نزنم. ضمن اینکه به اندازه کافی کار هست که بیکار نباشیم !

ولی به هر حال تونستم یه بار وصل بشم فکر کنم. دیگه موقع رفتن نتونستم وصل بشم.
روز دوم وضع من بهتر بود. من بیشتر طبقه پایین بودم و بقیه بالا. البته رفت و آمد می کردیم، ولی کلا راحت تر بودم. واسه همین بیشتر از روز قبل پای اینترنت بود.

دیگه صبح روز آخر ( دوشنبه ) هم حرکت کردیم. اول صبح راه افتادیم. ولی حدود 4:30 رسیدیم شرکت و من از اونجا با سرویس اومدم خونه.

چیز خاصی از اردبیل ندیدم من. چون نمایندگی اول شهر ( جنوب شهر ) بود و ما وارد شهر نشدیم اصلا. سرعین هم که هیچی نداشت ! حتی یه فست فود من ندیدم ! کافی نت که دیگه جای خود داره !!!

کلا ماموریت خسته کننده ای بود. این مسافت با ماشین خیلی زیاده. اونم طوری که فقط باید رفت و رسید ! یعنی زیاد فرصت استراحت کردن و این چیزا نیست ! دیگه پا و کمرم سرویس شد به سلامتی !

________________________________

پ.ن : شروع سفر : شنبه 9 بهمن، ساعت 6 صبح
پ.ن : پایان سفر : دوشنبه 11 بهمن، ساعت 6 عصر



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    قبل از سفر جمعه 89/11/8 ساعت 10:20 عصر

    سلام

    فردا کله‌ی سحر یعنی 6:30 صبح باید سر قرار باشم که بیان دنبالم و بریم به سمت اردبیل.

    ظاهرا فردا اردبیل هوا برفیه و دما هم پایینه. نمی‌دونم چی میشه. واقعاً نمی‌دونم این مدیرعامل ما چه فکری کرده که گفته توی این فصل و این سرما و این جاده، با ماشین بریم اردبیل !!!

    امیدوارم فقط به خاطر بسته شدن جاده و این چیزا اردبیل نمونیم ! اگه قراره بمونیم، فردا جاده بسته بشه و برگردیم :D

    اینطوری ممکنه بلیط هواپیما بگیرن. ( حالا از شانس قشنگ من این دفعه هواپیمای اردبیل سقوط می‌کنه ! )

    کار نمایندگی اونجا ظاهرا خیلی زیاده. حتی کامپیوترهاش شبکه نیستن. تازه باید بریم شبکه کنیم !!! رئیس می‌گفت حدود 70 متر کابل لازم داره ! 

    حالا اگر کارمون تا دوشنبه تموم شد، خدا کنه جاده هم باز باشه و خوب باشه بتونیم برگردیم. 
    الان که دوباره فکرشو می‌کنم می‌بینم برنگردیم هم واسه من طوری نیست ! اونجا که هتل هستیم. حق مأموریت هم می‌گیرم تازه :D :">

    ولی خب خستگی به تن آدم می‌مونه اینطوری. تازه زبون هم بلد نیستیم ! :)) ( اونا زبون ما رو بلد نیستن البته :D )

    فکر کنم حدود 640 کیلومتر فاصله باشه تا اردبیل. خیلی زیاده. دیگه حداقل 7-8 ساعت توی راه هستیم ! دهن من قراره صاف بشه به امید خدا !

    باید لباس گرم ببرم. برعکس اهواز که چیز خاصی نبردم. شیراز هم البته زیاد سرد نبود.

    دیگه همین.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    جواب جمعه 89/11/8 ساعت 4:52 عصر

  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    سفرنامه اهواز جمعه 89/11/8 ساعت 2:41 عصر

    سلام

    خیلی خسته کننده بود !
    صبح ساعت 3 بیدار شدم. وفتی که رسیدیم فرودگاه اهواز، ساعت حدود 6:30 بود. تقریباً یک ساعت توی فرودگاه روی صندلی نشسته بودیم و چرت می‌زدیم. نمی‌شد خوابید. نمازخونه هم کوچیک بود و جای خوابیدن نبود. خیلی اذیت شدم. خوابم میومد، ولی نمی‌تونستم درست بخوابم.

    دیگه خلاصه نزدیک 8 بود که ماشین گرفتیم و رفتیم طرف نمایندگی. فرودگاه هوا بارونی بود. ولی نمایندگی که رسیدیم دیگه زمین خشک بود !

    کارمون اونجا حدود ساعت 12 تموم شده بود. دیگه نذاشتن که ما بریم، خودشون سفارش غذا دادن و ناهار خوردیم. ( من دیگه از هرچی جوجه کباب بدم اومد. خسته شدم از بس توی این ماموریت‌ها جوجه کباب خوردم ! )

    فکر کنم حدود 2:30 از نمایندگی ماشین گرفتیم واسه مرکز شهر که توی این وقتی که داریم، بریم بازار و وقت بگذرونیم. چون نه جایی داشتیم، نه کاری داشتیم. بازار هم که تعطیل بود اون موقع. تک و توک بعضی از مغازه‌ها باز بودن.

    از ساعت 3 تا 4:15 راه رفتیم. توی بازار و خیابونا و کنار کارون. هوا خیلی باد می‌زد. بارون هم میومد. ولی باد خیلی شدید بود.

    دیگه فرودگاه که رفتیم، بارون خیلی شدیدتر شده بود. خیلی الاف شدیم توی فرودگاه. سالن پرواز هم شلوغ شده بود. پرواز ساعت 5:15 و 4:15 هنوز نرفته بود و مسافرا منتظر بودن. فکر می‌کردم که دیگه کنسل میشه پروازا، بخاطر شرایط جوی. یا گفتم اگر کنسل نشه، یه بلایی سرمون میاد !

    هیچ خبری هم نمی‌دادن !
    دیگه ساعت 6:15 شده بود که دیدم گیت خروجی باز شده و دارن میرن سوار هواپیما بشن. بارون واقعاً شدید بود. ولی نمی‌دونم چرا پروازهای قبلی انجام نشد و پرواز ما انجام شد ! با اینکه هواپیماهای اونا هم توی باند بود و ظاهراً آماده.

    خدا رو شکر که مشکل خاصی هم پیش نیومد و سلامت رسیدیم تهران. اینجا هم که هوا بارونی بود. ولی خیلی کمتر از اهواز.

    دیگه رسیدم خونه خیلی زیاد خسته بودم. انگاری الافی از کار کردن بیشتر آدم رو خسته می‌کنه.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    پ.ن : شروع سفر : چهارشنبه 6 بهمن، پرواز ساعت 5 صبح
    پ.ن : پایان سفر : چهارشنبه 6 بهمن، پرواز ساعت 6 عصر



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    گفتگو با برادر خانم شوهرِ همسر ! پنج شنبه 89/11/7 ساعت 8:4 عصر

  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    قبل از سفر سه شنبه 89/11/5 ساعت 9:48 عصر

    سلام

    هنوز از ماموریت برنگشته، دوباره باید برم.

    این دفعه اهواز.

    یه ماموریت یه روزه. صبح میریم و شب برمی‌گردیم. هیچ کار خاصی هم نداریم ! فقط باید از اینجا سرور ببریم و سرور اونجا رو عوض بکنیم و سرور قبلی رو از اونجا بیاریم تهران !!!

    واسه این کار دو نفر داریم میریم ! اونم یه صبح تا غروب !!! ظاهراً بلیط زودتر از 6 غروب نداشتن. واسه همین باید توی شهر تا ساعت 5 که بریم فرودگاه، الاف باشیم !

    حالا باز خوبه یه روزه است. اگه بیشتر بود یکم سخت می‌شد. 

    از بابت ماموریت‌ها شاکی نیستم. احساس خستگی زیاد هم نمی‌کنم که مثلاً نخوام برم ماموریت. به حق ماموریتش میارزه. از توی دفتر بیکار بودن واسه من بهتره. 
    البته شرکت خیلی هم بیکار نیستم. ولی به هر حال اینطوری نیست که از صبح تا غروب وقتم پر باشه. یعنی معمولاً اینطوری نیست. بعضی وقتا هم اینطوری میشه.

    شاید واسه من زیاد نرمال نیست، ولی واسه بقیه نرمال باشه. یعنی من انتظار الکی دارم که توی کل ساعت کاری الزاماً باید کار کرد ! ولی بقیه اینطوری فکر نمی‌کنن.

    دیگه خلاصه اینطوری. 

    فردا ساعت 5 صبح پرواز دارم. باید ساعت 3 بیدار بشم !

    برگشتنه هم که گفتم، ساعت 6 بعد از ظهر بلیط گرفتن.

    دیگه نمی‌دونم کی میرسم تهران و کی می‌رسم خونه. پروازها هم که معمولاً تاخیر داره.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    سفرنامه شیراز سه شنبه 89/11/5 ساعت 9:34 عصر

    سلام

    دیشب از شیراز برگشتم. طبق معمول یه سفر سه روزه‌ی کاری.

    ما دو تیم دو نفره بودیم. من و یکی از همکارا رفتیم نمایندگی مرودشت و اون دو نفر هم رفتن نمایندگی شیراز.

    روز اول خیلی اذیت شدیم. کارمون واقعاً گره خورده بود. تمام مشکلاتی که توی ماموریت‌های قبلی تجربه کردم رو فکر کنم اونجا یه جا تجربه کردم !
    خیلی اعصاب ما رو خورد کرده بود. ولی سعی کردیم توو همون روز اول کار تا یه حدی پیش بره. فکر کنم ساعت نزدیک 7 بود که از نمایندگی اومدیم بیرون. صاحب نمایندگی ما رو تا شیراز و هتل رسوند. 

    روز دوم دیگه خیلی سریع کار کردیم. همکارای ما هم که کارشون شیراز تموم شده بود، اومدن مرودشت و یکم کمک کردن و کارا دیگه تا 4 تموم شده بود. بعدش رفتیم تخت جمشید و نقش رستم و برگشتیم شیراز و رفتیم حافظ و شام و هتل !

    دیگه روز سوم هم کار خاصی که نداشتیم، رفتیم سعدی و ارگ کریمخان و بازار وکیل و برگشتیم هتل و ناهار و فرودگاه !

    خسته شده بودم از بس که راه رفتیم ! پا درد و کمردرد و گردن درد ! 

    البته همه‌ی این جاها که رفتیم نسبتاً کوتاه بود. شاید خیلی وقت واسه گشتن نبود. فقط رفتیم که رفته باشیم ! البته من قبلاً همه‌ی اینا رو رفته بودم ( جز نقش رستم ). زیاد واسه من جذابیت نداشت. حس و حالشم نداشتم. ولی خب چون همه می‌خواستن برن، درست نبود که من بگم نمیام.

    برگشتنه با ایرباس برگشتیم. اولین بار بود که سوار این مدل هواپیما می‌شدم. خیلی غول بود و خیلی بزرگ ! البته خیلی هم خوب بود.

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    پ.ن : شروع سفر : شنبه 2 بهمن، پرواز ساعت 8:10 صبح
    پ.ن : پایان سفر : دوشنبه 4 بهمن، پرواز ساعت 4:15 عصر



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    شبی در شیراز شنبه 89/11/2 ساعت 9:36 عصر

    سلام

    من الان شیراز هستم ! ( غیب گفتم ؟! )

    نمی‌دونم چی باید بگم.

    خدا رو شکر که سقوط نکردیم و به سلامت رسیدیم ! ( رِئیس می گفت دیشب 3 بار خواب دیده بود که سقوط می کنیم !!! )

    کارمون امروز خیلی گره خورد. خیلی اذیت شدیم، خیلی. خدا کنه فردا دیگه درست بشه. برعکس ما که رفته بودیم مرودشت، بقیه که رفته بودن شیراز کارشون خیلی خوب پیش رفته بود !

    من الان ثبت نام پیام نور رو انجام دادم و خدا رو شکر تموم شد.خیالم راحت شد.

    این کافی‌نتی که هستم توی خود هتله. میگه که وایرلس همه جا سیگنال داره. ما هم طبقه 5 هستیم. اگر سیگنال داشته باشه که من اونجا هم می تونم با گوشیم به اینترنت وصل بشم. کارت اینترنت هم گرفتم.

    دیگه چی بگم ؟!

    چیزی به ذهنم نمی رسه. خسته‌ام. دوست دارم بدونم اون طرف اوضاع چطوریه. ولی امیدوارم که بهتر شده باشه.

    من دیگه برم بالا ببینم چی میشه.

    شب خوش.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    ... جمعه 89/11/1 ساعت 11:52 عصر

    نمی‌دونم چرا امشب اینطوری شدم ! 

    احساس خوبی ندارم. انگار که قلبم رو دارن می‌کنن و می‌برن ! خیلی احساس دلتنگی شدیدی دارم.

    دوست ندارم برم ماموریت. دوست دارم همینجا باشم.

    موقعی که این مطلب پابلیش میشه، یا من شیراز (مرودشت) هستم، یا ... .



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    قبل از سفر جمعه 89/11/1 ساعت 11:25 عصر

    سلام

    فردا واسه ماموریت باید بریم شیراز. البته دوتا نمایندگی باید بریم. 4 نفر هستیم. دو نفر میرن نمایندگی شیراز و دو نفر هم نمایندگی مرودشت. مرودشت به شیراز نزدیکه. فکر کنم حدود نیم ساعت راه باشه.

    من ممکنه برم مرودشت. ولی احتمالاً اینطوری میشه که یه روز شیراز و یه روز مرودشت میرم. ولی به هر حال هتل توی شیراز میریم. 

    فردا صبح ساعت 8:10 پروازه. باید 7:10 فرودگاه باشم. برگشتنه هم پرواز بعد از ظهره. فکر کنم ساعت 4 بعد از ظهر باشه. 

    امیدوارم که دیگه هواپیما سقوط نکنه ! 
    ولی اگر کرد، پیشاپیش همینجا از همه‌ی عزیزانم حلالیت می‌طلبم. کاره دیگه، کسی که نمی‌دونه قراره چه اتفاقی بیافته. به هر حال آدم باید آماده باشه. 
    انشاءالله که مشکلی پیش نمیآد و همه مسافرا به سلامت میرن و برمی‌گردن.

    دیگه نمی‌دونم چی بگم. وسایلم رو هنوز جمع نکردم. شاید گذاشتم واسه صبح. البته باید زود بیدار بشم. حالا یه کاریش می‌کنم :D

    شب خوش و خدانگهدار.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس

    <      1   2   3      >