سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غیرتمند هرگز زنا نکند . [نهج البلاغه]

دل نوشته های من !



پایان سربازی نامه ها جمعه 89/7/30 ساعت 10:4 عصر

سلام

خب 2 ماه سربازی من ( یعنی همون آموزشی ) بالاخره با همه سختی‌ها و بعضا شیرینی‌هاش تموم شد و من اومدم خونه.

یکشنبه بعد از ظهر بود که متوجه شدم برای ترخیص زودتر از مؤعد من هماهنگی شده، همون موقع رفتم دفتر فرمانده که ببینمش، اما رفته بود. دوشنبه رفتم، اما باز هم نتونستم فرمانده رو ببینم. تا اینکه سه‌شنبه بعد از کلی منتظر بودن و زاغ‌سیاه چوب زدن ! تونستم به حضور مشرف بشم ! نتیجه هم چیز خاصی نبود، گفت فردا بیا !!!
چهارشنبه رفتم، گفت به نظر من بهتره که اینجا بمونی تا برگه تقسیم از تهران بیاد، حکمت رو بگیری و معلوم بشه کجا افتادی، بعدش ما نامه نگاری کنیم به اونجا و بگیم که شما خدمتت تموم شده و اسمت رو از لیستشون حذف کنن. اگه بری، ممکنه تهران نیافتی، بعد مجبور بشی دوباره بیای اینجا ! ( اینا بایست اسم من رو از آمار حذف می‌کردند که اصلا برای من برگه تقسیم نیاد، ولی به هر دلیلی این کار رو انجام ندادند. )
من هم گفتم هر روزی که دیرتر برم، کارم بیشتر عقب میافته و این حرفا، ییهو به نظرم رسید که بهش برخورد ! گفت باشه، حرف من رو قبول نداری، بیا همین الان تسفیه کن برو ! بعدش هم یه خنده‌ی الکی زد که مثلا ناراحت نشده ! ( حالا شده باشه، چیکار کنم من ؟! حرف بدی که نزدم )

اما اون روز بعد از کلی اینور و اونور رفتن و نامه از نیروی انسانی گرفتن، رسیدم به گردان که فرمانده گفت منشی رفته، کسی نیست، فردا بیا !!!
این شد که کار تسفیه حساب من همزمان شد با بقیه ! یعنی بعد از مراسم پایان دوره روز پنج‌شنبه. تازه کار اونا زودتر از من تموم شد و رفتن !!! چون من بایست کامل تسفیه می‌کردم، بیشتر کار داشتم. هرچی که بهم داده بودن رو پس گرفتن !!! ( از جمله پوتین، لباس سربازی، گرم‌کن، ... )

خلاصه بعد از کلی دوندگی و اینور و اونور رفتن، حدود ساعت 1:15 ( روز 29 مهرماه ) از پادگان خارج شدم و رفتم ترمینال و شیراز و ... .
صبح حدود 6:45 اتوبوس رسید اول تهران، ساعت 7:45 رسید آرژانتین !!! منم حدود 8:30 یا شاید 9 رسیدم خونه.

همونطوری که قبل از سربازی فکر می‌کردم که سربازی برای هر پسری لازمه، الان هم همچنان همینطور فکر می‌کنم که سربازی واقعا برای پسرها لازمه. هم سختی و ناراحتی و عذاب ! داره و هم خاطره و شیرینی. کلا زیاد شنیدم که میگن دوران سربازی، همیشه به یاد آدم می‌مونه. حالا واسه من که 2 ماه بیشتر نبود :D

فرمانده‌هامون هم خوب بودن، برخوردشون خوب بود، لحجه‌هاشونم ردیف بود، سوژه سربازا :D

خلاصه که این مقطع هم گذشت و باید به فکر آینده بود. گرفتن کارت پایان خدمت و پاسپورت و ... و از طرفی سر کار رفتن و بعدش به امید خدا ... .

من که به آینده خیلی امیدوارم و توکلم به خداست. همون کسی که تا الان هوای ما رو داشته و دستمون رو گرفته و قدم به قدم جلو برده، از این به بعد هم هوای ما رو انشاءالله داره و کمکون می‌کنه و بهترین راه رو جلوی پامون میذاره :)

به امید روزهای خوب و خوش و سرشار از شادی و دل‌خوشی :)

شب و روز خوش.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    مرخصی استعلاجی ! سه شنبه 89/7/20 ساعت 12:39 عصر
    سلام !
    من خیلی غیر منتظره اومدم بیرون !
    یکم حالم بد شد، بردنم بیمارستان و رفتن ! من موندم و همراهم که پیچوندیم اومدیم کافی نت ! ( البته مشکل خاصی نداشتم، یکم دویدم، خودمو زدم به مریضی :D )
    هر لحظه ممکنه بیاد پیشم.
    خلاصه بگم، احتمالا هفته آینده 2 یا 3 شنبه برمیگردم و تمومه. البته خودشون که گفتن مراسم پایان دوره، 29م برگزار میشه، ولی چرت میگن فکر کنم :D
    من باید برم دیگه، وقتی نیست.
    روز و روزگار خوش.
    خدا نگهدار.
    ( اینجا اوضاع خوبه خدا رو شکر، امیدوارم اونجا هم خوب باشه )



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    سربازی نامه 3 شنبه 89/7/17 ساعت 12:10 صبح

    سلام

    چه سربازی‌ای رفتم من !
    کلی که مرخصی رفتم. اصولا توی آموزشی چیزی به نام مرخصی وجود نداره، ولی خب خدا رو شکر که واسه ما وجود داره :D

    چهارشنبه بعد از اینکه از دفتر فرمانده برگشتم، دیدم همه دفترچه به دست نشستن !!! کف کردم. فهمیدم که دستور دادن تا به تهرانی‌ها تا صبح یکشنبه مرخصی بدن :)
    منم دیگه سریع دفترچه رو دادم تا از قافله عقب نمونم :D

    راستی، دفتر فرمانده واسه این بودم تا باهاش صحبت کنم تا اگر اجازه میده، موهام رو دیگه کوتاه نکنم که خدا رو شکر اجازه داد و گفت اشکالی نداره، همینطوری خوش‌تیپ باش ! :)
    خبر بعدی که نمی‌دونم قبلا گفتم یا نه اینه که بعد از پایان دوره، من تقسیم نمیشم و از همین‌جا پرونده و مدارکم رو می‌گیرم و میام نظام وظیفه تهران تا برای کارت پایان خدمت اقدام کنم. اگر تقسیم می‌شدم، دردسر می‌شد و کلی الاف می‌شدم تا تصفیه حساب کنم. این دفعه هم رفتم دقیقا پرسیدم که چیکار باید بکنم. کاش می‌شد زودتر از بقیه میومدم و کارم تموم می‌شد.
    واسه همین دو تا کار، از 8 صبح تا 2 بعد از ظهر الاف بودم و هی رفتم و اومدم ! این منشی نامرد خیلی اذیتم کرد. پر روو شده بود :D

    فردا قراره بعد از اینکه به کارم رسیدم، به سرعت برگردم تهران تا با ماشین ساعت 4 بعد از ظهر بتونم حرکت کنم. امیدوارم با مشکل بلیط مواجه نشم.

    خیلی خوابم گرفته و خسته‌ام. چیزی به ذهنم دیگه نمی‌رسه که قابل گفتن باشه.
    فکر نکنم فردا وقت بشه اصلا آنلاین بشم.

    شب و روز خوش.

    تا پایان دوره،

    خدا نگهدار.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    مرخصی ساعتی سه شنبه 89/7/13 ساعت 6:52 عصر

    سلام !

    من الان با کلی دردسر تونستم مرخصی ساعتی بگیرم و بیام کافی نت !
    شاید فردا به تهرانی ها مرخصی دادند، ولی اصلا معلوم نیست که بدن یا نه.
    هرکاری می کنم توییتر هم باز نمیشه، این سایت های کمکی هم یادم نیست چی بود !
    وقت سرچ کردن هم زیاد ندارم، فقط اومدم ببینم چه خبره که تا حدودی فهمیدم. ولی کاش میشد بفهمم که نظر افراد اصلی چیه و دیدشون چطوریه. بقیه خیلی مهم نیست و نیازی به نگرانی نیست. البته به شرط اینکه خانواده تصمیم قطعی گرفته باشند. ولی خب بعضی برخوردها آدم رو خیلی ناراحت میکنه.
    من که امیدوارم و دلم روشنه و همیشه هم دعا می کنم. اما یه چیزی ته دلم میگه که همه چیز قراره دقیقه 90 درست بشه !!!
    یعنی تا اون موقع باید صبر کرد و صبر کرد و صبر کرد.
    یه سری چیزا رو هم اینجا نمیشه گفت که مجبورم جای دیگه بگم. یه سری چیزا رو هم اونجا نمیشه گفت که نگه میدارم توو دلم و بعدا میگم :)

    از اوضاع اینجا بگم؛ میشه گفت آموزشی تقریبا تموم شده و امتحانات هم جز یکی، بقیه گرفته شده و بوی پایان دوره میاد !
    فردا قراره با فرمانده صحبت کنم که اگه اجازه بده دیگه موهام رو نزنم تا اخر دوره ! الان از حد یه سرباز بلندتره، ولی خب کلی تا بلندی فاصله داره !

    من دیگه کم کم باید برم.

    به امید روزهای خوب و خوش در آینده ای نزدیک :)

    شب و روز قشنگ :)



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    سربازی نامه 2 یکشنبه 89/7/4 ساعت 2:14 عصر

    سلام

    نمی‌دونم الان چی می‌تونم بگم.

    یه چیزی خوندم که هنوز در تعجب ( یا شوک ) هستم.

    وقت زیادی واسه حرف زدن ندارم. یه سری کارا رو انجام دادم، ولی حدود نیم ساعت دیگه کار دارم.
    واسه ساعت 4 بلیط گرفتم، ناهار هم نخوردم هنوز.
    این دفعه گوشیمو نمیشه ببرم ( چون صبح خیلی زود میرسم شیراز و خب نمیشه به کسی بدم گوشی رو )، ولی احتمالا فامیلا که بیان اینجا خانواده میدن بهشون که ببرن شیراز.
    خیلی به سختی مرخصی گرفتم و اومدم. من در حقیقت الان بایست پادگان می‌بودم، چون تا 7 صبح امروز فقط مرخصی داشتم. ولی فامیلون زنگ زد صحبت کرد که من 1 روز دیرتر برم. حالا امیدوارم که واسه من دردسر نشه و اضافه خدمت نخورم. ( البته بعیده بذارن اینطوری بشه، ولی احتمالا دردسر خواهم داشت. از جلو در دژبانی باید جواب پس بدم تا فرمانده‌هان گروهان )

    مصاحبه دیروزم بد نبود. 1 - 2 تا سؤال پرسید که تقریبا بلد نبودم، ولی بی جواب هم نبودم. آخر سر نظرشو پرسیدم، گفت به نظر من خوب بود، اطلاعات خوبی داشتی. یه خانومه هم نشسته بود که هیچی نمی‌پرسید. شاید روانشناس بود !
    بعدش هم رفتم تست هوش دادم که 1.5 ساعت طول کشید و خدا رو شکر نمره قبولی گرفتم.
    نتیجه رو هم گفتن که آخر مهر اعلام می‌کنن.
    من که احتمالا اون موقع نیستم. باید به داداشم بگم چک کنه و به من خبر بده.

    بعیده تا پایان دوره دوباره بتونم بیام مرخصی، خیلی بعیده. چیزی هم نمونده البته، حدود 20 - 25 روز دیگه مونده. بعدش به امید خدا میام تهران و بقیه کارا رو اینجا انجام می‌دم تا کارتم بیاد.

    از بعد ماه رمضان زیاد بهم سخت نمی‌گذره، یه بار که یکم حالم از گرما زدگی بد شد، خودمو زدم به مریضی و تنگی نفس و این چیزا، دیگه بعد از اون مثل بقیه نمی‌دوم :D

    کلا اوضاع خوبه و راضی هستم. می‌خوام با فرمانده صحبت کنم که دیگه تا آخر دوره موهامو کوتاه نکنم تا یکم بلکه بلند بشه ! خدا کنه که موافقت کنه. ( بعیده به همین راحتی قبول کنه )

    دیگه چی بگم ؟

    چیزی به ذهنم نمی‌رسه الان، استرس دارم آخه.
    متاسفانه این دفعه نتونستم پستی رو آماده کنم که وقتی نیستم ارسال بشه، شرمنده شما خواننده عزیز :D

    امیدوارم همه چیز به خیر و خوبی انجام بشه و پیش بره و توی هیچ خانواده‌ای مشکل یا مخالفتی پیش نیاد و نظر همه مثبت باشه به امید خدا.
    اگه کسی خبر منو گرفت، سلام منو برسونید :D

    روز و روزگار خوش.

    ایام به کام.

    تا بعد خدا نگهدار :)



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس