سلام
اصلاً یادم نمیآد پست قبلی چی بود و در مورد چی بود !
الان که فکر کردم ولی یادم اومد !! ( فقط میخواست منو ضایع کنه که اولش یادم نیاد، بعدش یادم بیاد ! )
من کلاً مطلب خاصی برای نوشتن اینجا ندارم. چون بیشتر اتفاقاتی که میافته یا کارهایی که میکنم رو جای دیگه میگم. واسه همین وقتی میخوام اینجا پست بدم، عملاً چیزی برای گفتن ندارم.
امروز میشه گفت اولین کاری که بایست انجام میدادم رو تا حد خوبی انجام دادم. یعنی میشه گفت تموم شده. یه مقدار خورده کاری داره و یه سری چیزا هست که من دقیقاً نمیدونم که باید چطوری باشه. واسه همین این موارد رو باید صبر کنم رئیس بیاد و ازش بپرسم.
سهشنبه هفتهی گذشته بود که این برنامه رو قرار شد بنویسم. البته رئیس گفت که عجلهای نداره اصلاً. این چند روز هم خدا رو شکر نبود و من استرس زیادی نداشتم. فردا هم نیست و فکر کنم دیگه سهشنبه بیاد.
اما در کل واسه خودم خیلی مهم بود. بایست از پس این برنامه که سخت هم نبود، خیلی راحت برمیامدم. فقط به یه مقدار آرامش و تمرکز نیاز داشتم تا بتونم روش فکر کنم که خدا رو شکر امروز تونستم این کارو بکنم و مهمترین کارش انجام شد.
مدل کارِ من با بقیه که توی دفتر هستن فرق میکنه. یعنی من ممکنه کارهای اونا رو هم انجام بدم، ولی اونا قرار نیست هیچ برنامهای رو بنویسن !
( خب همین الان پیغام «خسته نباشید» رو دریافت کردم :D مرسی، سلامت باشید. چه حالی میده آدم از خانومش این جمله رو میشنوه :) )
خلاصه که اینجوریاست.
حالا البته هفتهی دیگه باید برم مأموریت. باید قبلش یه سری چیزا رو از همکارا بپرسم و یاد بگیرم. باید این نرمافزارهایی که باهاش کار دارن و باید نصب کنم رو یاد بگیرم. کلاً حالا حالاها باید یاد بگیرم :D
هوا خیلی آلودهاست. ظاهراً اعلام کرده بودن که وضعیت بهتر شده، ولی من اینطوری فکر نمیکنم. این تابلوی نمایش آلودگی هوا هم که نزدیک خونهاست، هر شب که میبینم همونه !
این دود زیادی که توو هوا هست، باعث میشه معمولاً گلو درد داشته باشم. خیلی از مردم با این آلودگی الان مشکل دارن.
حالا انشاءالله که زودتر وضعیت هوا نرمال بشه.
دوست داشتم مثل دیشب وقتی اومدم خونه، بخوابم یکم، ولی نشد. البته خودم نخواستم. گفتم شب زودتر بخوابم، بهتره. آخه دیشب که خواستم بخوابم، به سختی خوابم برد. احتمالاً واسه این بود که غروب یه چرتی زده بودم.
به شرایط کار کردن و خواب و بیداریش میشه گفت تقریباً عادت کردم. روزای اول خیلی سخت بود.
راستی، فردا دیر میام خونه. تا 6 اداره هستیم و اضافه کاری هم میگیریم، ولی کار نمیکنیم :D
آخه قراره با بروبچ بریم فوتبال بازی کنیم :D ( نه که من خیلی بازیم خوبه، میخوام برم که بازی رو ببرن :D )
چیز دیگهای به ذهنم نمیرسه.
شب و روز خوش.
تا پست بعد، خدا نگهدار :)