سلام
این پست رو باید چندین روز پیش مینوشتم. ولی به دلایل یا شاید به بهانههای مختلف نشد. از یه موضوعی هم که زیاد بگذره، دیگه کمتر جزئیاتش یادم میمونه. ضمن اینکه ممکنه دیگه به اندازهی روزهای اول، انگیزه واسه نوشتن نداشته باشم و ننویسم. ولی فکر میکنم چیزی که میخوام اینجا بگم ارزش نوشتن داشته باشه. البته اگر درست یادم مونده باشه ! انشاءالله که یادم مونده :)
خب مسافرتی که به زاهدان داشتم درکل خوب بود و خوش گذشت به من. تجربهی ماموریت اول با اینکه کمی سختی و خستگی داشت، ولی خب بازم خوب بود. کار رو تقریباً یاد گرفتم و فکر کنم 1 - 2 ماموریت دیگه که برم، دیگه کامل مسلط میشم به امید خدا.
شاید زاهدان واسه مأموریت اول زیاد قابل انتظار نبود. ولی خب مهم نیست. واسه من هم چندان مهم نبود. نگران امنیت هم نبودم. مسافرت رو دوست دارم. بعضی وقتا واقعاً این مثَل رو درک میکنم که میگه : بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی.
دیدی که من تا قبل این سفر نسبت به زاهدان داشتم، شاید زیاد خوب نبود. احتمالاً خیلیهای دیگه هم اینطوری بودن یا هستن. ولی وقتی که رفتم زاهدان، دیدم تغییر کرد.
قبلا فکر میکردم که خیلی امنیتش پایینه. همش احتمال این هست که توو خیابون بمبی منفجر بشه و کشته بشم ! یا اینکه خیلی بی در و پیکره !
ولی مردم زاهدان خودشون اینطوری فکر نمیکنن. مثل مردم سایر شهرها دارن واسه خودشون زندگی میکنن و کسی از ترس کشته شدن توی خونه نمیمونه. این واسه مردم عادی نیست که یه بمبی منفجر بشه و یه عده بمیرن و خب از این بابت هم نگران نیستن. از نظر مردم زاهدان، این اتفاقات خیلی کم میوفته و کلاً زیاد بهش اهمیت نمیدن. (اینطوری که من فهمیدم)
اما یه سؤال توی ذهنم هست که دوست داشتم جوابش رو بفهمم ولی نشد. اونم اینه که آیا بمب گذاریهایی که توی مسجد شده، باعث شده که تعداد مردمی که به مسجد میرن کم بشه ؟ آیا مردم از مسجد رفتن نمیترسن ؟
من خودم فکر میکنم که حداقل یه سری از خانوادهها باشن که پدر و مادر به بچهها اجازه ندن که برن مسجد ! حالا نمیدونم درسته یا نه.
زاهدان شهری نیست که بشه بهش گفت مرکز استان ! یعنی من اینطوری فکر نمیکنم. هرچند که خب همه جای شهر رو هم ندیدم. ولی محلههای بالا و پایین شهر رو دیدم. وضعیت شهر در محلههای پایین خیلی خیلی بده. وضعیت زندگی مردم اسفناکه ! واقعاً مردم دارن با سختی و بدبختی زندگی میکنن و من نمیدونم چرا به این شهر و کلاً این استان رسیدگی نمیشه. اگر مردم توی زندگی مشکلات مالی و معیشتی کمتری داشته باشن، آیا میرن دنبال قاچاق کردن و خرید و فروش مواد مخدر ؟! خب مسلماً یه تعدای از کسانی که دارن از طریق مرز قاچاق وارد میکنن یا مواد خرید و فروش می کنن، بخاطر این بوده که نیاز مالی داشتن و در حالت عادی نمیتونستن کاری کنن و خب شرایطی هم هست که میتونن این کارا رو به راحتی انجام بدن و درآمد داشته باشن.
این شاید یه استراتژی کلی توی همهی کشورها باشه که به شهرهای مرزی زیاد رسیدگی نمیکنن. من دلیلش رو نمیتونم درک کنم که چرا اینطوریه. شاید فکر میکنن که مردم مرزنشین اگه وضعشون خوب باشه، شورش میکنن مثلاً یا یه کاری توو این مایهها !
این مدتی که زاهدان بودیم، توی بهترین هتل شهر یعنی هتل استقلال اقامت داشتیم. ظاهرا 4 ستاره است، ولی به نظرم در حد 4 ستاره اصلاً نبود. نه اینکه بد باشه، ولی در حد 4 ستاره نبود. یکی که 2 تا هتل خارجی دیده باشه !!!، با خودش فکر میکنه ایران هم هتل 4 ستاره داره و مثلاً فلان کشور هم فلان هتل 4 ستاره رو داره !!! بعد از این مقایسه هم ناراحت میشه و هم خندش میگیره !
بازار لوازم دست دوم که به صورت قاچاقی وارد میشه خیلی داغه ! خیلی از وسایل به صورت دست دوم وارد میشه و فروخته میشه. از لپتاپ و موبایل گرفته تا کیف و کفش و لباس !
دیگه خرید و فروش لباس دست دوم شاهکاره !
وقتی که این چیزا رو فهمیدم خیلی ناراحت شدم. مردم ما با این همه سرمایهای که توی کشور داریم ( یعنی باید داشته باشیم ! ) و منابع زیر زمینی و خیلی چیزای دیگه که کشورهای دیگه ندارن و ما داریم، باید بیان وسایل دست دوم کشورهای دیگه رو مصرف کنن. وسایلی که همه از پاکستان وارد میشه.
فکر کردن به اینکه یکی یه لپتاپ توی مثلاً چین میخره و 2 ماه استفاده میکنه و میفروشه و بعدش از طریق پاکستان وارد کشور ما میشه و یکی از هموطنان من میره اون لپتاپ رو با کلی ذوق و شوق میخره، ناراحتم میکنه. واقعاً این حق مردم کشور ما نیست.
مردم زاهدان راحت رانندگی میکنن. مثل مردم اقلب شهرهای کشور که توی رانندگی و راه گرفتن از همدیگه رقابت شدیدی دارن و اصلاً صبر و تحمل و گذشت ندارند، نیستند. واسه من جالب بود. خیلی خوب واسه همدیگه صبر میکنن و با گذشت هستن. توی خیابون زیاد صدای بوق شنیده نمیشه. کمتر ماشینی ممکنه رد بشه که صدای ضبط ماشینش بلند باشه و یه آهنگ پاپ یا رپ پخش کنه. بیشترِ مردم آهنگ محلی بلوچی گوش میدن. آهنگ هندی هم گوش میدن بعضیها !
از اوضاع و احوال شهر که بگذریم، میرسیم به نمایندگی زاهدان که ما اونجا کار داشتیم. دفتر نمایندگی توی یه محلهی پایین شهر بود. یه اتاق شاید 20 - 25 متری.
برخورد و پذیرایی صاحب نمایندگی خیلی خوب بود. خیلی مهمون نوازی کرد. همیشه خودش میومد ما رو از هتل میاورد و بعدشم میرسوند هتل. توی شهر ما رو برد تا بیشتر آشنا بشیم.
شب اول هم ما رو برد خارج شهر. یه مجموعهای بود به اسم « براسان ». این کلمه به لحجهی محلی به معنی « برادارن » است. جای بزرگ و خوبی بود. به نظرم توی تابستون خیلی جای قشنگی باشه. هوا خیلی سرد بود.
رفتیم توی یه چادر واسه استراحت و شام.
صاحب نمایندگی مسلمون و سنی بود. واسه من جالب بود. دومین سنی بود که من از نزدیک میدیدم ! ( قبلاً یه همسایه داشتیم که سنی بود )
آدم بسیار با تجربه و با اطلاعاتی بود. هم اطلاعات اجتماعی و فرهنگی و تاریخی و هم اطلاعات دینی. بسیار جا افتاده و با شخصیت.
ازش پرسیدم قضیه اختلاف شیعه و سنی چیه ؟ آیا واقعاً اینجا اختلافی هست بین مردم ؟
گفت نه، مردم هیچ مشکلی با هم ندارن. فقط 2 تا طایفهی تندرو هستن که با هم مشکل دارن. یکی سنی و یکی شیعه.
کلاً سؤال فکر کنم زیاد پرسیدم ازش. ولی نه همش یادمه و نه زیاد مهم بودن. اما یه سؤال که از بقیه مهمتره این بود که جریان خلافت حضرت علی (ع) رو چطور میدونن ؟ آیا ماجرای غدیر خم رو قبول دارن ؟ اگر قبول دارن، پس چرا حضرت علی رو به عنوان خلیفهی اول قبول ندارن ؟
جواب این بود که سنیها غدیر خم رو قبول دارن، مشکل چیز دیگهایه.
جریان رو اینطوری تعریف میکنه که :
حضرت علی با سپاهش برای فتح شام ( سوریه ) رفته بود. در مسیر برگشت خبر میرسه که پیامبر به سفر حج رفتن. پس حضرت علی هم به پیامبر ملحق میشه و به حج میره. در راه برگشت از حج، بین سپاه حضرت اختلاف پیش میاد. اختلاف بر سر تقسیم غنایم جنگی. اونها میگن چرا باید صبر کنیم که غنایم بره به مدینه و بعدش تقسیم بشه، همین الان خودمون غنایم رو تقسیم کنیم. این کارو میکنن و بعدش حضرت علی میاد به زور این غنایم رو ازشون پس میگیره. این باعث میشه که سپاهیان از حضرت دلخور و ناراحت بشن.
بعد از این اتقاق همهی کاروانها حرکت میکنن. تنها 2 قافله مونده بودن که داشتن میرفتن، ولی فاصله در حدی بود که میشد برگردن. پیامبر هم پیغام میده که این دو قافله برگردن.
بعد از اون برای اینکه نمیخواست سپاه حضرت علی ناراحت باشن، میاد و اعلام میکنه « من کنتم مولا فهذه علی مولا »
حالا یعنی چی ؟!
« مولا » در زبان عربی 18 معنی مختلف داره که خب با توجه به جمله، این کلمه معنی میشه. اهل سنت اعتقاد دارند که اینجا منظور از « مولا »، جانشین و خلیفه نبوده، بلکه منظور « دوست » بوده. پیامبر خواسته بگه هرکسی که من رو دوست داره، باید علی رو هم دوست داشته باشه.
برای این حرف هم دلیل دارن. میگن اگر واقعا قضیه این بوده که پیامبر میخواسته جانشین معرفی کنه، چرا در زمان حج که همه مسامانها بودن و چرا در صحرای عرفات که همهی مسلمونا جمع هستن این کار رو نکرده و گذاشته واسه وقتی که تعداد خیلی کمی از مسلمونا بودن ؟ عملاً همهی کاروانها رفته بودن و فقط دو کاروان مونده بود که اونا هم داشتن میرفتن که به دستور پیامبر برگشتن.
علاوه بر این موضوع، یه مسئلهی دیگه رو هم گفته بود که من متأسفانه یادم نیست. در مورد زمان نزول یکی از آیات قرآن بود که بین اهل سنت و شیعه اختلاف چند ساله وجود داره و بر اساس همین آیه استدلال میکنه.
من که جوابی واسه حرفاش نداشتم. واسه خودم هم سؤاله که چرا پیامبر توی عرفات این کار رو نکرد ؟
آیا اینکه حضرت به مردم بگه با حضرت علی دوست باشن، ارزش این رو داشت که بخواد دو قافله رو برگرونه ؟ آیا نمیشد این رو توی شهر به مردم گفت ؟
حتماً علمای شیعه واسه این نظرات هم جوابی دارند و در مقابل باز هم سنیها جواب دیگهای. ولی چیزی که مسلمه اینطوری نبوده که کسی چیزی ندونه و یا کسی از سنیها تحقیق نکرده باشن.
واسم جالب بود که میگفت « حضرت عمر » یا « حضرت ابوبکر » یا « حضرت علی ». از یه چیزایی گفت که تا حالا نشنیده بودم. اینکه پیامبر دختر خودش رو به عقد ابوبکر در میاره ( فکر میکنم در سن پایین ) و ابوبکر داماد پیامبر بوده. چند مورد اینطوری گفته بود ( فکر میکنم در مورد حضرت علی ) که من نشنیده بودم. نمیدونم چرا این چیزا زیاد گفته نمیشه !
باورهای دینی ما انگاری داره فقط میشه امام حسین و عاشورا و سینه زنی و گریه و زاری کردن. اصل داره کمرنگ میشه فکر کنم. شایدم من اشتباه میکنم.
بگذریم.
امیدوارم که چیزایی که شنیده بودم رو درست تعریف کرده باشم. یعنی درست یادم مونده باشه.
توی هر مآموریتی که میرم اگر 2 تا چیز جدید هم بشنوم و یاد بگیرم خوبه. تجربهی خوبیه :)
به زودی برنامههای ماموریتم رو میگم. آخر سال، کار حسابی فشرده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن 1 : شروع سفر : دوشنبه 29 آذر، پرواز ساعت 6:10 صبح
پ.ن 2 : پایان سفر : چهارشنبه 1 دی، پرواز ساعت 12:20 ظهر