سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از خدا بترس هر چند ترسى اندک بود ، و میان خود و خدا پرده‏اى بنه هر چند تنک بود . [نهج البلاغه]

دل نوشته های من !



سفرنامه ارومیه سه شنبه 89/11/19 ساعت 11:13 عصر

سلام

برخلاف همیشه که نگران سقوط و این چیزا نبودم، این دفعه نگران بودم یه مقدار.
البته نگرانی من از این نیست که بلایی سر خودم بیاد یا زبون شیطون لال! بمیرم ! نگرانی من از بابت بازمانده‌هامه ! می‌دونم که حتماً خیلی اذیت می‌شن و من نمی‌تونم این ناراحتی رو ببینم ! ولی واقعاً از مردنِ خودم زیاد نمی‌ترسم. هرچند که آرزوهایی دارم و دوست دارم بهش برسم و ترجیه می‌دوم زنده باشم تا مرده :)

حالا خدا رو شکر که اتفاقی نیافتاد.

وقتی رسیدیم ارومیه، دمای اونجا 10 درجه زیر صفر بود. سرد بود، ولی احساس نمی‌کردم به اندازه‌ی 10 درجه زیر صفر سرده ! یه جورایی صبح که تهران بودم، سردتر بود !

کارمون خدا رو شکر زیاد به نحسی نخورد ! یکم خورد البته، ولی زیاد نبود.

روز سوم کلاً کاری توی نمایندگی نداشتیم. بیکار بودیم و حرف می‌زدیم و کارای متفرقه می‌کردیم. ( خدا رو شکر که لپ‌تاپم رو برده بودم، وگرنه می‌پوسیدم ! )

دوشنبه هم که هتل رو ساعت 2:30 تخلیه کردیم و از ساعت 3:30 یا دیرتر توی فرودگاه الاف بودیم. اونجا وایرلس داشت، ولی سرعتش از دایال‌آپ هم کمتر بود واقعاً. خیلی داغون بود، خیلی.

بعد چون تنها نبودم، راحت نبودم کلاً.

آخرش هم نزدیک بود یادمون بره کارت پرواز بگیریم !!!! آخه تاخیر داشت، اعصابمون خورد شد. دیگه فکر کردیم کلی دیگه باید بشینیم. حواسمون پرت شد. یکم دیرتر رفته بودیم دیگه می‌رفتن سراغ لیست انتظار.

دیگه همین !

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن : شروع سفر : شنبه 16 بهمن، پرواز ساعت 7 صبح
پ.ن : پایان سفر : دوشنبه 18 بهمن، پرواز ساعت 18:15 عصر



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس