سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به زشتى یاد کردن مردمان پشت سر آنان ، سلاحى است براى مرد ناتوان . [نهج البلاغه]

دل نوشته های من !



یادداشت . . . شنبه 87/12/24 ساعت 2:4 عصر

سلام
چند روزه می خوام بنویسم.
ولی حالشو نداشتم ، موقعیتش هم جور نبود.
الآن دیگه می خوام یکم حرف بزنم.
خب از کی و از کجا بگم ؟
آها ...
از سه شنبه می گم.
بعد از ظهر سه شنبه اومدم تهران ، نسبتا راحت رسیدم.
چهار شنبه که مراسم « حنابندان » بود ، من حالشو نداشتم نرفتم.
خیلی اصرار کردن ، ولی واقعا حسش نبود.
مادرم خیلی از من ناراحت شده بود.
پنچ شنبه هم که مراسم عروسی بود ؛ باز هم نمی خواستم برم D:
ولی دیگه مجبور بودم ، اگه نمی رفتم عموم دیگه خیلی ناراحت میشد ازم.
عروسی خوبی بود.
دیگه شب تا برسم خونه ساعت از 2 هم گذشته بود.
دیروز هم اتفاق خاصی نیافتاد.
قراره که آخر هفته با یکی از فامیلامون برای تعطیلات بریم بندرعباس.
حس مسافرت رو هم اصلا ندارم.
فکر می کنم بهم خوش که نمی گذره هیچی ، سخت هم می گذره.
کلی هم کار دارم ، هیچ کاری نکردم.
دو روز بعد از عید باید آیین میترائیسم رو سر کلاس ارائه کنم ، هیچی جستجو نکردم
.تازه استاد گفته برو فلان کتاب ها رو بخون ، اینو بخون ، اونو بخون ، کلی حساسه سر این موضوع !
غیر از این پروژه سیستم عامل رو هم باید بدم که هنوز نمی دونم چی بدم.
همه این کارا رو باید تا قبل از پنج شنبه تموم کنم ، بعیده برسم.
اسلاید درست کردن خیلی وقت می گیره ، تازه نمی دونم اصلا چی باید بگم.
حالا انشاءالله خدا مثل همیشه کمک می کنه و کارا خوب و به موقع پیش میره.
نمی دونم دفعه بعدی که بخوام اینجا رو آپ کنم کی میشه ...
واسه همین پیشاپیش سال جدید رو تبریک می گم.
با آرزوی سلامتی و شادی و موفقیت در سال جدید ...

خدا نگهدار



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس