سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بخل، دشمنی به بار می آورد . [امام علی علیه السلام]

دل نوشته های من !



بعد از چند روز غیبت ... سه شنبه 88/2/1 ساعت 12:29 صبح

سلام

نمی دونم از آخرین پستم چقدر می گذره یا چند روز می گذره.

خب الآن دیدم ، یکم زیاد روز می گذره <":

ولی این چند روزه نمی شد که آپ کنم. دیروز با مادرم و امیر نرفتم مهمونی و گفتم کار دارم. ولی به کارم نرسیدم !
وقت همینطوری می گذره و منم همش به همه می گم کار دارم !
ولی با خودم که تعارف ندارم ، واقعا کار زیادی نمی کنم ( هرچند که زیاد کار دارم یا حداقل به نظر زیاد می آد. )

می خواستم زودتر پست بدم ولی نمی شد. ( اینو که گفتم ! )
نمی دونم چرا ! ! ! (؟)

فردا کلاس حل تمرین دارم. جمعه هم امتحان میان ترم سیستم عامله.
احتمالا فردا بچه ها انتظار دارن یه کارایی بکنم. مثلا سوال های سخت حل کنم !
یا یه سری نمونه سوال بدم یا یه چیزی توو همین مایه ها.

ولی خبری از این حرفا نیست ، چون من هیچ کاری نکردم ! حداقل تا الآن.

استاد گفت تا سه شنبه صبح یه سری نمونه سوال واسش بفرستم. منم گفتم وقت نمی کنم ، ولی سعیمو می کنم D:

اونم گفت که خودمو به زحمت نندازم و این حرفا.

ولی خب من دوست دارم که یه سری سوال بدم.

جمعه هم احتمالا واسه امتحان باید برم دانشگاه.

یه سوالی واسم پیش اومد که استاد این وسط چیکار می کنه ؟! ( فقط به چشم یه سوال ساده نگاه کنید )

راستی یه خونه هم اینجا گرفتیم.
قراره هم خونه باشه ، هم دفتر کار.
نهایتا تا آخر خرداد اینجا هستم. شاید زودتر اساس کشی کردم ، معلوم نیست.

دیگه چی بگم ؟
آها ، فکر کنم خیلی وضع جسمانیم تغییر کرده. مادرم باز ناراحت اینه که من لاغر شدم و غذا نمی خورم.
حق داره بنده خدا.

گفتم بنده خدا ، یاد بنده خدا استادمون افتادم !
چند روز پیش می گفت اینقدر به بچه های سیستم سخت نگیر ، بذار با هر زبونی که می خوان بنویسن !
گفتم آخه نمیشه ، برنامه نویسی تحت لینوکسه ، قراره که سی یا سی پلاس پلاس بنویسن.
خلاصه آخرش انداختم گردن استاد ، گفتم ایشون گفتن D:
( آخه مهندس کامپیوتر که سی کار نکرده باشه باید بره فوت کنه ! )

من خوابم می آد.

می خوام برم زودتر سوال پیدا کنم و جمع و جور کنم و یه چیزی بفرستم واسه استاد.

شب خوش.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس