خب ...
سلام :)
الآن خوبم خدا رو شکر. فکر کنم انرژیم هم خوبه ، سلام می رسونه.
یه سوال :
آدم وقتی دلش می گیره باید با دلش چیکار کنه ؟!
...
حالا می رسیم سر بحث اصلی که چی بگم و از کجا شروع کنم ؟!
از کلاس روز سه شنبه شروع می کنم. خدا رو شکر باز هم کلاس خوبی بود. آخه خدا چقدر هوای بنده هاشو داره :)
البته چند تا سوتی کوچیک دادم ، ولی مهم نبود ، به چشم نمیومد. استاد هم ممکنه هواسش پرت بشه و اشتباه کنه خب D:
ولی خب همه چی با خنده و شادی سپری میشد ! :))
آخر کلاس که ساعت 5 شده بود گفتم که : اگه شما کلاس نداشتین و می تونستین بمونین ، از فلان مبحث چند تا مسئله حل می کردم که واسه امتحان آماده بشین و از این حرفا.
بعد یدفعه همه گفتن باشه ، ما هستیم !!!!!!!!!!!
کفم برید واقعا ، آخه من مسئله نداشتم که ، آماده نبودم اصلا <":
من روو حساب اینکه اینا هفته قبل همه ساعت 5 می گفتن که کلاس دارن و نمی تونن بمونن ، فکر کردم که الانم کلاس دارن !
بهشون گفتم شما که هفته قبل همه ...
هرکی یه چیزی گفت ، آخرش هم نفهمیدم کلاس داشتن یا الکی گفته بودن :))
حالا به هر حال چند نفر رفتن و بقیه موندن ، منتظر اینکه من تمرین حل کنم !
منم گفتم خب بذارین ببینم مثالی همرام هست یا نه ؟!
بعد همینطوری سوال پرسیدم ازشون که فلان چیز چیه و این یعنی چی و فلان مبحث مهمه ، از فلان قسمت حتما سوال میآد و این حرفا.
خلاصه که پیچوندم D: <":
15 دقیقه که گذشت دیدم دارن آماده رفتن میشن ، منم گفتم خسته نباشید D:
تا قبل از این دوست نداشتم تدریس کنم. ولی الآن فکر کنم یکی باید جلومو بگیره بگه بابا ول کن سیستم عاملو ، دیگه نمی خواد بری سر کلاس !!! :))
ولی خب نمی دونم هفته بعد سر کلاس چی بگم. غیر از اینکه تمرین حل کنم. شاید هم دیگه نرفتم و به دوستم گفتم ادامشو بره ، معلوم نیست.
البته فکر کنم اینا دل خوشی از من ندارن.
چهارشنبه ها با چند تا از بچه های سیستم ، شبکه دارم. امروز یکی از دخترا بعد از کلاس اومد گفت من مکه بودم و 2 سری تمرین آخر رو تحویل ندادم ، می تونم بدم ؟!
گفتم خب وقتش که گذشته ، سوالا هم حل شده.
بعد گفتم خب باشه ، اشکالی نداره ، الآن بدید.
گفت همرام نیست ، خونه هست. الآن می خواستم ازتون اجازه بگیرم که می تونم تحویل بدم یا نه ؟!!!!
این حرفش یکم شرمندم کرد. آخه من کی هستم که می خوای از من اجازه بگیری ؟!
حالا این تمرینا کلا مگه چقدر نمره داره آخه.
ولی دلم سوخت یکم. احساس کردم اینا خیلی دیگه منو سختگیر فرض کردن !
خب بگذریم، یه چیز دیگه بگم.
هفته قبل جمعه دانشگاه همه بچه های ورودی 84 و کارشناسی ناپیوسته 86 رو برد اردو. حدود 160 نفر بودن ! مسئولین دانشگاه هم با خانمشون رفته بودن.
از بچه های کلاس ما کلا 10 نفر رفته بودن. 5 تا پسر ، 5 تا دختر. ولی می گفتن خوش گذشت خیلی.
من تقریبا از 2 سال پیش توو ذهنم بود که یه برنامه اردو بذاریم که با بچه های کلاس بریم بیرون.
ولی این دفعه دیگه جدی گرفتم این کارو و به بچه ها هم گفتم ، موافق بودن. البته با بعضی از پسرا حرف زدم.
قراره فردا ساعت 1 با همه بچه ها توو سایت جمع بشیم تا در این مورد صحبت کنیم.
که اصلا آیا اکثریت موافق اردو هستن یا نه ؟ کجا بریم ، کی بریم ، کیا میآن ، ...
فکر کنم دو تا انتخاب بیشتر نداریم ، یکی 25 اردیبهشت و یکی هم اول خرداد. 8 خرداد که جشن فارقالتحصیلیه. قبلش هم شهادت حضرت فاطمه هست.
اگه نتیجه جلسه فردا کلا مثبت بود ، میمونه جواز سفر که اونم باید با یکی از بچه ها صحبت کنم ، ظاهرا یه تور آشنا داره که خودش هم ماشین میده ، هم جواز.
حالا باید ببینیم فردا چی میشه.
یه چیز دیگه هم هست. احتمالا بعضی از دخترای کلاس خانوادشون اجازه نمی دن که تنها برن اردو ، اونم اردویی که از طرف دانشگاه نیست.
واسه همین می خوام بگم که اگه کسی خواست برادر یا خواهرشو بیآره ، مشکلی نیست. اینطوری شاید مشکلشون حل بشه.
غیر از این از اونجایی که حاج خانم کم نداریم ، ممکنه اینا با آهنگ و موسیقی مشکل داشته باشن و خوششون نیاد. باید به یکی از دخترا بگم که به بقیه بگه که اگه مشکل دارن و نمی تونن تحمل کننن نیان !
نمیشه که کل راه در و دیوار اتوبوس رو نگاه کنیم ! بدون بزن و بکوب که نمیشه ! :)) ( کی می خواد وحید رو راضی کنه حالا ! :)) )
...
فردا شب خونه مهمونی داریم. خیلی دوست داشتم که برم ، ولی نمیشه :(
جمعه باید برم سر جلسه امتحان ، حیف شد.
...
احتمالا تا یک ماه دیگه یه لپتاپ می گیرم. یه MacBookPro :)
ولی خب هنوز معلوم نیست.
...
حالا می خوام جواب سوال اولم رو بدم :
آدم وقتی دلش می گیره ، باید دست دلشو بگیره ببرتش پارک تا حال و هواش عوض بشه ! ( ها ها ها ... یخ کنی با نمک :)) ) D:
...
خوب بازم خیلی حرف زدم. می رم که بخوابم انشاءالله. البته تجربه نشون داده که زودتر از 3 نمی خوابم.
به امید روز های بهتر.
شب خوش.
____________________________________
یادم رفت بگم که توئیتر رو دوباره راه انداختم. سعی می کنم زود به زود پست بدم و توئیت کنم. البته باید هواسم باشه که زیاده روی نکنم که از اینور بوم بیافتم !