سلام
دیدم حس و حال پست دادن هست ، گفتم دیگه تا آخر شب طول نکشه. شاید اون موقع نباشه.
اما واسه پست دادن فقط حس و حال و پذیرایی مهم نیست ، اینکه چی بگم مهمتره.
چیزایی توو ذهنمه که پراکنده است. طبق معمول نمی دونم " از کجا شروع کنم ، قصه زندگیمو ، از کجا شروع کنم " ! ( یه دفعه اومد توو ذهنم ! این یه تیکه از یه شعریه که مهرداد میناوند خونده بود ! )
مطبی که چند دقیقه پیش خوندم خوب چسبید D:
"... خانوما بالا آقایون پایین (یادمه یه بار یه نفر سر این خیلی به من گیر داد ! :)) عجب دنیاییه این دنیا) "
D:
آره واقعا عجب دنیای کوچیکیه. چه زود برای خودم هم پیش اومد. یعنی داره میاد ، الآن توو راهه ، رسید می گم زنگ بزنه D:
بعد از خوندن این مطلب ، رفتم پست دیشب خودم رو هم خوندم. فکر کنم طنز نوشتم. خودم که هر دفعه می خونم می خندم :))
- چرا خانوما بالا ، آقایون پایین ؛ آقایون بالا ، خانوما پایین !
اینو دیروز یکی از پسرا گفت ، من خندیدم. گفتم حتما تو هم هی تشنت میشه ، می خوای بیآی پایین آب بخوری آره ؟ ! :)) ( بعدش اونم خندید )
( کاملا بی ربط : نمی دونم الآن حالم خوبه یا نه ! نشستم دارم پست های قبلیمو می خونم و هی می خندم واسه خودم ! کم کم دارم به خودم شک می کنم که آیا نوشیدنی خاصی مصرف کردم یا خیر ! D: )
آره ، حرف درستیه. حتما سعی می کنم همین کارو بکنم.
این جور مواقع همه نیمه خالی لیوان رو می بینن. هیچ وقت کسی نمیگه فلان چیز خوب بود یا بابت کاری تشکر نمیکنه. ولی فقط کافیه یه نکته منفی ببینن. گیر میدن به همون و ول نمی کنن.
حواسم بود به این موضوع ، ولی الآن بیشتر جدی می گیرم. همون بنده خدایی هم که قراره تور رو ردیف کنه ، می گفت بگی هرکی خودش غذا بیاره بهتره. اگه ما بخوایم غذا بدیم ، بعدا هرکی می خواد یه حرفی بزنه. یکی میگه کم بود من سیر نشدم ، یکی میگه زیاد بود ، الکی پول حروم شد و این حرفا.
ولی این هفته اگه یادم باشه به بچه ها می گم که قراره با نظر اکثریت کارای اردو پیش بره. بعدا کسی نگه فلان کار خوب نبود یا بایست اینطوری میشد و این حرفا. هرکی نظر خودشو بگه.
یه چیز توو همین مایه ها می گم D:
تا اونجا که یادمه سه تا از دخترای کلاس یکم متعصب هستن ، بقیه خوبن. از این 3 تا یکی که باز وضعش بهتره ، بعید می دونم گیر بده به چیزی. یکی هم که با شوهرش میاد. اینم بعیده که حرفی بزنه ( چون شوهرش همراهشه ). می مونه همون والسلام ! :))
که اینم احتمالا قبل از حرکت قالش می ذاریم یا اگه نشد بعد از حرکت وسط جاده پیادش می کنیم :))
نگرانی من بیشتر از بابت یکی دو تا از پسراست. می ترسم به شوخی حرفی بزنن که مثلا دخترا ناراحت بشن و جو خراب بشه یا کلا ناراحتی پیش بیاد.
ولی در کل من به این اردو و بعدش امیدوارم. یعنی فکر می کنم که مشکلی پیش نمیآد.
( حالا هنوز کو تا اردو ! ولی من از الآن می دونم اون شبی که قراره بمونیم ، موقعی که همه خوابن من بیدارم. بیدارم و به یکی از پسرایی ( مردایی ! ) که اونجاست حسودی می کنم. )
داشتم فکر می کردم چه خوب میشه تا واسه رضا یه جشن پتو بگیریم تا بچه ها عقده های 8 ترمشون رو یه دفعه سر یه نفر خالی کنن ! دیگه فکر کنم زنده برنمی گرده D:
خب از بحث اردو بگذریم.
بریم سر امتحان امروز
سوالا رو توو حسابداری پرینت گرفتم و کپی کردم ! انتشارات که تعطیل بود.
کلا خیلی جدی بودم. دوستام هر کاری کردن من یکم بخندم ، نخندیدم !
آخه سر جلسه یکم که آدم شل بگیره و سر و صدا بشه ، دیگه جم کردنش سخت میشه. توو این فرصت یه سری هم تقلب می کنن. واسه همین کاملا جدی بودم. هرچند که واسه من سخت بود.
سوال هم که جواب نمی دادم. البته می رفتم پیششون ، ولی تا می دیدم که در مورد جواب دارن می پرسن می گفتم نمی دونم.
امتحان 3:10 شروع شد. 120 دقیقه هم وقتش بود. ساعت 4:40 گفتم که نیم ساعت از وقتتون مونده.
تا اینو گفتم ، چند نفر سریع گفتن که امتحان 3:10 شروع شد و این حرفا.
منم توجهی نکردم ، دوباره حرفمو تکرار کردم : « نیم ساعت وقت دارید. بنویسید. » ( تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته D: )
نمی دونم ، شاید هم زیادی جدی و خشن بودم. ولی فکر کنم کار بدی نکردم. یعنی کار خوبی کردم. چون اگه اجازه می دادم کسی حرف بزنه ، سالن شلوغ می شد.
توو دانشگاه هم که دیگه کسی نبود من برگه ها رو تحویل بدم ، آوردم خونه. فردا می برم می دم دانشگاه.
گفتم فردا ...
فردا پدر و مادرم میآن اینجا. البته کار دارن و بعد از ظهر برمی گردن. شاید من اصلا نبینمشون فردا.
امیر هم که با مجید و بقیه اعضای تیم میرن کویر و دشت و بیابون !
دوست داشتم منم برم. البته همه متاهل هستن فکر کنم ( غیر از امیر )
امتحانا نزدیکه. هیچ درسی رو نخوندم. احتمالا هفته دیگه ریاضی مهندسی امتحانه. بعدشم که معادلات. خدا بخیر بگذرونه.
من برم دیگه شامم رو آماده کنم. حسابی گشنم شده. ناهار هم که ...
والسلام D:
:))
_______________________________
یادم رفت اینو بگم. قطعی اینترنت ارزش اینهمه حرص خوردن رو نداره. وقتی قطعه ، قطعه دیگه ، با حرص خوردن وصل نمیشه.