سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]

دل نوشته های من !



بی عنوان جمعه 88/3/8 ساعت 2:30 صبح

سلام

امشب قرار نیست زیاد حرف بزنم. دیشب زیاد حرف زدم آخه D:
تازه حرف خاصی هم برای گفتن ندارم.

امروز تا حدودای ظهر خواب بودم !
بعدشم پاشدم رفتم دانشگاه که جزوه بگیرم. بعد یکی از بچه ها ( از همونا ! ) گفت لباس می خوای ؟!
گفتم آره !
بعد رفتیم و از یکی از دخترا لباس گرفت و داد به من.
نمی دونم اگه امروز نمی رفتم چی می شد !

فردا صبح مادرم و امیر میآن. احتمالا ساعت 8 صبح دیگه اینجان.
منم باید پاشم و کارامو برسم و آماده جشن بشم.

جشن ساعت 4 بعد از ظهره.
یکم نگرانم. آخه اون سری که از من مصاحبه گرفتن ، آخرش گفتن که به دوربین یه شکلک نشون بدم !!!
من :) اومدم ، ولی گفتن قبول نیست ! :))
بعد منم ادای دکتر تاجدین رو درآوردم ! <“: <“: <“:
الان نگرانم که نکنه فردا اونو پخش کنن ، خیلی ضایع است D:

دیگه نگران اینم که مراسم خوب باشه و خوب برگذار بشه. همه چیز خوب پیش بره.
نگران امتحان دوشنبه ریاضی مهندسی هستم.
نگران امتحان یکشنبه آز ریز هم نیز.
هیچ کدومشون رو هم بلد نیستم اصلا !

از همه اینا که بگذریم ، من مصرف اینترنتم خیلی زیاد شده. انگاری قابل کنترل نیست !!!!
هی کارت می خرم و هی تموم میشه.
الآن باز کارتم تموم شده ، فقط شبانه مونده.
باید زودتر واسه ADSL یه فکری بکنم ، اینطوری نمیشه.

من برم دیگه اتاق رو مرتب کنم.

شب خوش.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس