سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی که به یقین او را صالح دانسته ای، مبادا که بدگمانی، [نظر] تو را نسبت به او تباه سازد . [امام علی علیه السلام]

دل نوشته های من !



سربازی چهارشنبه 89/6/10 ساعت 7:56 عصر

سلام

خیلی وقته که اینجا ننوشتم، ولی فکر کنم الان می‌خوام حسابی بنویسم.

بعد از حدود 2 هفته که به اینترنت دسترسی نداشتم و اصلا خونه نبودم، بالاخره امروز رسیدم خونه و آنلاین شدم.
هفته قبل سه‌شنبه بود که عازم جهرم شدم. ( سربازی - آموزشی )
متاسفانه لحظات أخری که خونه بودم، برق قطع شده بود و اینترنت نداشتم تا کار نیمه تمومم رو تموم کنم.
به هر حال ساعت 3:30 حدودا از ترمینال جنوب حرکت کردم. ماشین کلا سربازی بود و همه مثل هم کچل !
البته با استثنای من و یکی دو نفر دیگه که کچل نکرده بودیم.
با کلی خستگی چهارشنبه حدود 10:30 صبح رسیدیم پادگان.
بعد از کلی الافی برای بازرسی همه جوره! رفتیم برای تحویل وسایل و کیسه انفرادی و تخت و ….
اون روز صرفا سرویس شدم.
کلا روزهای اول خیلی خسته و اذیت شدم، ولی خب بعد 3 − 4 روز دیگه کم کم عادت کردم و اوضاع بهتر شد.
پادگان اون چیزی که انتظار داشتم و شنیده بودم، نبود. میشه گفت تر و تمیز بود و فرماندهان هم برخودر میشه گفت مؤدبانه‌ای داشتند. البته بی خشونت و جدیت که نمیشه !

اونجا دیگه همه کچل بودن، غیر از من !

:D
در حدود 1-1200 نفر کچل !
‏:D
من با هماهنگی که با فرمانده پادگان کرده بودم، تونستم از زیر کچل کردن فعلا در برم. ولی کاملا قطعی نیست.
طبق قانون باید 2 ماه دوره آموزشی رو کامل طی کنم، ولی خب می‌خوام کاری کنم که 1 ماه بیشتر نرم. ( با توجه به کسر خدمتی که دارم )
برای همین نامه گرفتم از پادگان و آوردم که فردا ببرم نظام وظیفه ببینم موافقت می‌کنن یا نه.
جمعه 8 شب باید خودم رو به گروهانم معرفی کنم. اگر تهران با 1 ماه موافقت نکرد، به سلامتی باید کچل کنم و برم پادگان !!! ولی اگر انشاءالله موافقت کرد، لازم نیست موهام رو بتراشم.

حالا انشاءالله که موافقت می‌کنن.

رفتنه حدود 18.5 ساعت توی راه بودم، اما دیشب که اومدم، 3 ساعت کمتر طول کشید. با این حساب اگر بخوام با اتوبوس برم، فردا دیگه نهایتا ساعت 3 باید از تهران حرکت کنم. حالا شاید هم با هواپیما رفتم که اگر اینطوری شد، تا جمعه می‌تونم بمونم.
احتمالا جوابیه تهران رو نمی‌تونم فردا بگیرم، چون معمولا اینجا پنج‌شنبه‌ها کار خاصی نمی‌کنن. به هر حال امیدوارم که این مسئله هم درست بشه و من بیشتر از یک ماه خدمت نکنم و موهام رو هم نتراشم و بعدش هم به امید خدا ….
:)
مثل همیشه امیدوارم، اگرچه خیلی دلتنگم، ولی احساس نزدیکی خیلی بیشتری می‌کنم به خدا و مطمئن هستم که انشاءالله خیلی زود همه چیز رو به راه میشه.
توی گروهان ما، حدود 10 نفر متاهل هستند. قیافه‌ها رو که می‌دیدم، کف می‌کردم !!!
تقریبا به هیچ کدوم نمی‌خورد که متاهل باشن !!
یکی از دوستام که می‌گفت 4 ساله ازدواج کرده !!! ( البته 4 سال هم از من بزرگتر بود )
اینا رو که می‌دیدم، بیشتر دلم می‌گرفت. هرچند که توی سربازی آدم زیاد وقت فکر کردن نداره. از 3:30 صبح (بیدار باش) تا 10 شب (خاموشی) تفریبا همش آدم مشغوله. حتی وقت واسه دوش گرفتن و دستشویی رفتن (گلاب به روی شما :D) هم کاملا محدود و کمه !
امروز هم از وقتی اومدم استراحت نکردم. یه خبر خوب خوندم که خوشحال شدم و روحیه‌ام بهتر شد :)

انشاءالله همیشه و هر روز خبر خوب باشه.
.
.
.
بعد از مدت‌ها هم یه سری به توییتر زدم.

اذان رو گفتن، من دیگه برم. انشاءالله بازم بتونم بیام و بنویسم.

به امید روزهای خوش و بهتر.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس