دل، سرچشمه حکمت است . [امام علی علیه السلام]

دل نوشته های من !



دیروز، امروز، فردا چهارشنبه 89/8/5 ساعت 9:54 عصر

سلام

امیدوارم که همه چیز خوب باشه و خوب پیش بره و کلا روندش مثبت باشه.

الان یکم خوشحالم، ولی نمی‌گم واسه چی !

اول از داستان کارت پایان خدمت شروع کنم. دیروز و امروز عملا کاری انجام نشد. اداره پدرم نتونستن اون نامه رو پیدا کنن. آخرش امروز گفتن که فردا که نظام وظیفه تعطیله، شنبه نماینده‌شون رو می‌فرستن تا تاییدیه کسری خدمت من رو ببره نظام وظیفه. کاش می‌شد نامه رو خودم ببرم، ولی نظام وظیفه این نامه رو فقط فقط از نماینده قبول می‌کنه. حالا خدا کنه که شنبه اونا این کارو بکنن و دیگه بیشتر از این تاخیر نیافته.

موضوع بعد اینه که دیروز بعد از ناهار از گروه بهمن خودرو زنگ زدن که برم واسه مصاحبه. فردا ساعت 10 صبح اونجا باید باشم. حالا توکل به خدا ببینیم چی میشه.

امروز هم یکی از بستگان زنگ زد، گفت جمعه مراسم عقد پسرشه. حسین آقا 11 روز از من کوچکتره و گوی سبقت رو ربوده ! :D
ظاهرا دیروز بله برون بوده، امروز هم کله قند شکستن ! ( حیف نبود ؟! )، و جمعه هم که عقد می‌کنن به سلامتی. همه‌ی این عجله‌ها واسه اینه که خاله داماد باید برگرده سوئد و وقت نداره !
کلا وقتی فکر می‌کنم که حسین داره ازدواج می‌کنه، مملو از تعجب می‌شم ! سربازیش تازه تموم شده، الاف و بیکار هم می‌چرخه، با شناختی هم که از شخصیتش دارم، واسم قابل تصور نیست که الان زن گرفته باشه !

اما موضوع بعدتر اینه که ما احتمالا فردا بعد از ظهر می‌ریم شمال. البته قبل از این ماجرای عقد هم قرار بود بریم شمال. نمی‌دونم که کی برمی‌گردیم. شاید شنبه یا یکشنبه. چون همه‌ی خانواده نمی‌آن و واسه برگشتن خیلی محدودیتی نیست. من معلوم نیست برم یا نه، تصمیم قطعی نگرفتم.

موضوع بعدترتر اینه که امروز از یه شرکتی زنگ زدن، گفتن بعد از ظهر بیا مصاحبه !
منم رفتم و صحبت کردیم و به احتمال خیلی زیاد، مشغول به کار میشم :)
البته کارش اصلا برنامه نویسی نیست، بیشتر پشتیبانیه. قراره برم وزارت دارایی، اونجا از این شرکت یه تیم 5 نفره هستند که کارشون اینه که مشکلات کامپیوتریه وزارت خونه رو برطرف کنن. ( نرم افزاری، سخت افزاری، شبکه ) من هم به امید خدا قراره یکی از این 5 نفر باشم. حقوقش البته خیلی کمه، ولی مسلما از هیچی بهتره. تازه گفتن که 2 ماه اول قرارداد نمی‌بندن و از همین حقوق ناچیز هم کمتر می‌دن !
ولی حالا توکل به خدا، انشاءالله که کار بهتری با حقوق و مزایای بهتری درست شد.
اینا که خیلی عجله دارن، گفتن شنبه بیا. گفتم احتمالا نیستم، از دوشنبه میام. حالا قراره که اگر تصمیمشون 100% قطعی شد، فردا به من زنگ بزنن که بگن برم سر کار. الان میشه گفت 99% قطعی شده. ولی به نظرم خوششون اومده بود از من.
دلیل خوشحالی که اول گفتم همین موضوع آخر بود :)

دوست دارم برم شمال مامان بزرگم رو ببینم، بنده خدا چشم به راه منه. فکر می‌کنم احتمالا می‌رم. چون اگه اینجا هم بخوام سر کار برم، دیگه به این راحتی‌ها فرصت نمیشه که بتونم برم شمال.

بنیاد هم که گفته از شنبه تلفن می‌زنن و اعلام می‌کنن و توی سایت اعلام نمی‌شه !

دیگه چی بگم ؟!

آها، این همسایه بغلیمون امشب از مادرم پرسیده که ....
فکر کنم اینجا نمیشه گفت، یه جای دیگه می‌گم. البته چیز خاصی هم نیست، فقط بنده خدا یه حرفی توو دلش مونده بود که دوست داشت بپرسه که امشب پرسید.

انشاءالله که همه چیز خوب و خوبتر ! پیش بره. من خیلی امیدوارم واقعا، خیلی :)
حتما همه چیز ردیف میشه :)

شب قشنگ.

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس