سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داوود در دعاهای خود می گفت : «بارالها !من دوستی تو و دوستی آن که دوستت دارد و کرداری که مرا به دوستی ات می رساند، از تو درخواست می کنم . بارالها !دوستی ات را نزدم محبوب تر از خودم، خانواده ام و آب خُنکْ قرار ده» . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

دل نوشته های من !



خونه سه شنبه 90/2/20 ساعت 8:55 عصر

سلام

هرچند که یه جای دیگه گفته بودم، ولی فکر کنم اونجا خونده نمیشه.

من رسیدم خونه، خسته و کوفته !



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    فرودگاه تبریز یکشنبه 90/2/18 ساعت 8:1 صبح

    سلام

    من رسیدم فرودگاه تبریز. خیلی خوابم میاد. به شدت !

    یکم نشستیم تا زمان بگذره و نمایندگی باز کنه و بریم !

    کم کم دیگه باید بریم. منم یواشکی دارم می‌نویسم !!



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    قبل از سفر شنبه 90/2/17 ساعت 11:4 عصر

    سلام

    باز دوباره پست قبل از سفر !

    فردا صبح قراره برم تبریز. تا حالا تبریز نرفتم. نمی‌دونم چه شکلیه. تصور خوبی از تبریز ندارم. یعنی فکر نمی‌کنم خوشم بیاد.

    خیلی داره سخت میشه دیگه. حدود یک هفته یا بیشتره که همش توی راهم. خیلی خسته‌ام. یه استراحت درست و حسابی نداشتم. واقعا وقتی فهمیدم فردا باید برم تبریز خیلی غصه‌ام گرفت. فکر نمی‌کردم آخه یکشنبه باشه. فکر می‌کردم دوشنبه است. البته فرقش یه روزه، ولی همین یه روز از نظر روحی تاثیرش زیاده !

    فکر که می‌کنم می‌بینم این چند روزه نتونستم درست بخوابم و کلاً استراحت کنم.

    روز آخر ماموریت باید آذرشهر هم بریم. اونجا باید ارزیابی اولیه انجام بدیم. نمی‌دونم میرسیم یا نه. نمی‌دونم چقدر از تبریز تا اونجا راهه، چند دقیقه توی راه هستیم. چون به هر حال یه طوری باید بریم و برگردیم که دیگه ساعت 3:30 - 4 فرودگاه تبریز باشیم که 4:30 پروازه فکر کنم ! آره، همین 4:30 باید باشه تا اونجا که یادمه.

    جداً اصلاً حس و حال تبریز رفتن ندارم، اونم با این پسره !

    خدا بخیر بگذرونه.

    امشب باید زودتر بخوابم. فردا 4 صبح باید بیدار شم. 6:10 هم پروازه.

    این اواخر پروازا خیلی بد شده. یعنی شرایط هوایی بده. یه پرواز با آرامش نداشتم این چند روز اخیر. توی پرواز آخری که دیگه یه خانومه جیغ کشید ! خلبان ییهو هواپیما رو ول کرد اومد پایین !‌ فکر کنم خوابش برده بود :))

    نمی‌دونم چرا نگران نمی‌شم توی این شرایط. شاید زیاد به زنده موندنم مطمئنم ! البته بقیه هم خیلی نترسیده بودن فکر کنم، این خانومه فقط جیغ کشید الکی !

    دیگه همین :D



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    سفرنامه بیرجند چهارشنبه 90/2/14 ساعت 8:10 عصر

    سلام

    مأموریت بیرجند یه جورایی کلاً خوب نبود. هم از لحاظ کاری و هم غیر کاری.

    کارمون واقعاً زیاد بود این دفعه. یه سری مشکلاتی هم داشتیم که کارمون رو بیشتر کرد و دردسر ایجاد کرد. از ویروسی شدن سرور گرفته تا گم و گور شدن کارمندای نمایندگی که همش بایست دنبالشون می‌گشتیم که بهشون آموزش بدیم !

    خدا رو شکر تونستیم همه‌ی کارهایی که لازم بود رو انجام بدیم. دیگه امروز تا نیم ساعت قبل پرواز همچنان توی نمایندگی بودیم !!! تا برسیم فرودگاه شد یه ربع قبل پرواز !
    ولی مشکلی نبود، به راحتی کارت پرواز گرفتیم، اما مثل مسیر رفت، صندلی ما ردیف آخر بود !!! دقیقاً روی بوفه‌ی فوکر 100 ! :))

    خیلی جاش بد بود. هم صدای موتور زیاد بود و هم پنجره نداشت و هم فاصله‌ی صندلی‌ها خیلی کم بود و هم یه نفر جلوی من بود که با فارسی مشکل داشت !!! هر چند دقیقه یه بار بایست بهش می‌گفتم که عقب جا نیست، صندلی رو نده عقب !!! دهن ما رو این آقا رسماً صاف کرده بود ! فکر کنم دفعه‌ی اول بود که سوار هواپیما می‌شد، بعد خیلی ذوق داشت ! داشت پسرش رو می‌برد بیرجند برسونه پادگان ! بعد پاهاش رو هم از کفشش در آورده بود !‌

    وضعیت به حدی بد بود که به مهماندار گفتم خوشبو کننده بزنه !!! :)) ( دیگه پاشو کرده بود توی کفش ! )

    یکم بابت فاکتورها نگرانم. ممکنه بهم گیر بدن که چرا ناهار و شام هتل خوردی ؟! آخه قیمت غذای بیرون و هتل تقریباً فرقی نداشت. ولی خب اونا که اینطوری فکر نمی‌کنن، می‌بینن فاکتور هتل زیاد شده ! البته خیلی هم زیاد نشده، ولی خب از هزینه‌ی اقامت که بیشتره !

    فکر می‌کردم میشه ازشون واسه ناهار و شام فاکتور جدا گرفت. یعنی یه فاکتور که واسه هتل نباشه، ولی نداشتن فاکتور. خوب شد فقط یه ناهار و شام رو هتل خوردیم !

    خلاصه که اینطوری.

    باید برم سر وقت مطالب قبلی که کاملشون کنم، برنامه‌ی مأموریت‌هام رو کامل کنم. شاید الان وقت نشه، ولی حواسم هست که این کارو بکنم. باید تا قبل از مأموریت بعدی این کارو انجام بدم.

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    پ.ن : شروع مآموریت : دوشنبه، 12 اردیبهشت، پرواز ساعت 6:25 صبح
    پ.ن : پایان مآموریت : چهارشنبه، 14 اردیبهشت، پرواز ساعت 11:45 ظهر



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    خونه ! چهارشنبه 90/2/14 ساعت 3:24 عصر

    سلام

    من رسیدم خونه. چند دقیقه میشه.

    خیلی خسته‌ام. میرم یکم استراحت کنم.

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    پ.ن : لحن خشکم از بابت خستگی زیاده، نه چیز دیگه.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    یک عاشقانه آرام سه شنبه 90/2/13 ساعت 11:26 عصر

    مگذار که عشق، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود !

    مگذار که حتی آب دادنِ گل‌های باغچه، به عادتِ آب دادنِ گل‌های باغچه بدل شود !

    عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست، پیوسته نو کردنِ خواستنی‌است که خود پیوسته، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن.

    تازگی، ذاتِ عشق است و طراوت، بافتِ عشق. چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟

    عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد، مگر یک بار برای همیشه.

    جامِ بلور، تنها یک بار می‌شکند. می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت. اما شکسته‌های جام، آن تکه‌های تیزِ برَنده، دیگر جام نیست.
    احتیاط باید کرد. همه چیز کهنه می‌شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز.
    بهانه‌ها جای حسِ عاشقانه را خوب می‌گیرند ...


    بخشی از کتاب « یک عاشقانه آرام »، اثر « نادر ابراهیمی ».



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    قبل از سفر سه شنبه 90/2/13 ساعت 11:17 عصر

    این پست به زودی نگارش می‌شود !

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    سلام

    بیرجند اسمش واسم یه جوریه ! قدیما بیرجند و بجنورد و بروجن و این شهرها رو با هم قاطی می‌کردم. الان دیگه فکر کنم نه !

    مرکز استان خراسان جنوبی. انتظار نداشتم یه شهر فوق‌العاده ببینم. دید خاصی نداشتم قبل از سفر.

    مثل بقیه ماموریت‌ها، سه روزه بود.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    سفرنامه شیراز سه شنبه 90/2/13 ساعت 11:16 عصر

    این پست به زودی نگارش می‌شود !

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    سلام

    خب قبلاً گفته بودم که فکر می‌کردم ماموریت خوبی باشه. ولی واقعاً اینطوری نبود. کازرون خیلی کوچیکتر و بی امکانات‌تر ! از چیزی بود که فکر می‌کردم. ظاهراً یه هتل خوب هم نداشت و ما رفتیم مهمانسرای فرهنگیان !

    از لحاظ کاری مشکل خاصی توی نمایندگی نداشتیم. کارا تقریباً خوب پیش رفت و ما وقت زیاد داشتیم. البته مجبور بودیم کار رو کِش بدیم که تا روز آخر طول بکشه ! وگرنه یه روزه هم شاید می‌شد جمعش کرد.

    کازرون با همه‌ی سختی‌هایی که داشت !!!، ولی دوتا غذای خوب خوردم اونجا.

    یکی پیتزا بود که خوشمزه بود و یکی هم کباب ترکی.

    یه پیتزا فروشی بود که به اسم « حسین ریو » معروف بود ! از هرکی آدرس فست فود می‌پرسیدیم، آدرس اینو می‌داد !!! انصافاً پیتزای خوشمزه‌ای هم داشت. اونم فکر کنم به خاطر این بود که پنیر زیاد می‌ریخت. در حدی که پیتزا وا می‌رفت !!

    شب دوم همه یه جا کباب ترکی خوردیم که خیلی خوب بود. یعنی من قبلاً همچین کباب ترکی خوشمزه و پرُ و پیمونی نخورده بودم ! دیگه جوگیر شدم، دوتا ساندویچ خوردم !!! :">

    البته هر ساندیچش یه آدم معمولی رو سیر می‌کرد ( آدم معمولی، من که آدم ویژه‌ای هستم ! :D )، ولی دیگه من دوتا ساندیچ خوردم :D

    در حد ترکیدن بودم دیگه.

    کازرون هیچ جایی برای دیدن نداشت. حتی دوتا پارک درست و حسابی هم نداشت. واقعا فکر که می‌کردم مردم چطوری تفریح می‌کنن یا اوقات فراغتشون رو می‌گذرونم، به نتیجه‌ی خاصی نرسیدم !

    از یکی از راننده‌های آژانس هم پرسیدم. می‌گفت فلان پارک هست که بعضی وقتا میریم و اینا ! ولی اون پارکی که می‌گفت، عملاً یه میدون بزرگ بود ! نقش یه میدون رو داشت یعنی. پارک نبود تا اونجا که من دیدم. دیگه مردم اونجا هم عادت کردن به این شرایط. ( نمی‌دونم چرا یاد زاهدان افتادم ! )

    دو نفر دیگه از همکارا که شیراز بودن، فکر کنم بهشون خوش گذشته بود. مخصوصاً شب دوم که یه سری از بچه‌های ارزیاب هم اومده بودن شیراز و اینا با هم بودن.

    نامردا :D

    اینم از سفرنامه‌ی شیراز

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    پ.ن : شروع سفر : یکشنبه، 4 اردیبهشت، پرواز ساعت 6 صبح ( فکر کنم ! )
    پ.ن : پایان سفر : سه شنبه، 5 اردیبهشت، پرواز ساعت 12:45 ظهر



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    قبل از سفر سه شنبه 90/2/13 ساعت 11:16 عصر

    این پست به زودی نگارش می‌شود !

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    سلام

    دفعه‌ی قبل که ماموریت رفته بودیم شیراز، خوب بود. انتظار دارم ( داشتم! ) که این دفعه هم خوب باشه. یعنی دیدم خوب بود.

    ولی یه روز قبل از اینکه بریم، فهمیدم که قراره بریم کازرون ! اونم با قرعه‌کشی ! ( شیر یا خط )

    یکم ضد حال خوردم، ولی بازم دیدم مثبت بود !

    حالا باید دید بعد ماموریت دیدم چطوری بود !‌ :))



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس



    سفرنامه اصفهان سه شنبه 90/2/13 ساعت 11:16 عصر

    این پست به زودی نگارش می‌شود !

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    سلام

    روز اول ماموریت بد نبود. ولی یه ضدحال بد خوردیم ! می‌خواستیم بریم باغ گل‌ها، جلوی درش که رسیدیم، در رو بستن گفتن تعطیله ! خیلی ناجور ضدحال خوردیم. یعنی انگاری منتظر بودن ما برسیم جلو در و ما رو ضایع کنن !

    چند تا ایستگاه دوچرخه توی شهر دیدیم. بعد از سال‌ها که سوار دوچرخه نشده بودم، خیلی دوست داشتم که سوار بشم. تصمیم گرفتیم که روز دوم، بریم دوچرخه بگیریم و با دوچرخه دوباره بریم باغ گل‌ها. اما بازم نشد !
    دوچرخه رو فقط با کارت ملی امانت می‌دادن که ما هم نداشتیم. چون واسه هتل داده بودیم. مجبور شدیم با تاکسی بریم باغ گل‌ها.

    بالاخره تونستیم بریم داخل. خیلی باغ قشنگی بود. در هر حالتی و از هر جایی که عکس می‌گرفتیم قشنگ بود ! فکر کنم نزدیک به 2 ساعت توی باغ بودیم و عکس می‌گرفتیم ! تا قبل از این ندیده بودم این باغ رو. فقط اخیراً یه سری عکس دیدم که توی این باغ گرفته شده بود.

    روز سوم هم کار داشتیم. اولین بار بود که توو یه ماموریت روز سوم کارمون اینقدر طول کشید. چون دیگه تا از شهر خارج بشیم ساعت فکر کنم حدود 2 بعد از ظهر شده بود.

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    پ.ن : شروع سفر : شنبه، 27 فروردین، ساعت 7 صبح
    پ.ن : پایان سفر : دوشنبه، 29 فروردین، ساعت 8 شب



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس

    <      1   2